دختر ساکت و سر به زیر و درس گوش کن کلاس من بودم. دختر شنگول و پر هیجان و خنده رو و سوتی بده ی کلاس الی و سومی تو بودی. یه وقتا انقدر عاقل و فهمیده که باورم نمیشد یه دختر چهل و پنج کیلویی ریزه میزه بتونه اینقدر خوب و به موقع حرف بزنه و تصمیم درست بگیره، یه وقتا بچه شرور مردم آزار و ریسک پذیری که از جسارتش انگشت به دهان می موندم. شما دو تا رو همه توی دانشگاه دوست داشتن. استادا، همکلاسیا، هم خوابگاهی ها، اصلا همون همه. یه جور شیطنت معصوم توی وجودتون بود، یه صفای بی ریا، یه صمیمیت صادقانه که خیلی ساده میشد بهتون نزدیک شد و از این آشنایی پشیمون نبود. 

من رو کمتر کسی می شناخت. باور اینکه منم با شما دوتا یه دوستی نزدیک و صمیمی دارم برای همکلاسیا سخت بود. خودمم نمی دونم چی توی وجودم هست که این مدلیم میکنه. شادترین لحظه ی زندگیم کنار شما بود. عاطفی ترینش رو تو میدونی فقط. الانم غمم رو جز تو به کسی نمی تونم بگم.

این روزا با هیچ کدوم از دوستای قدیم حرف نمیزنم حتی همین چند تایی که تا این اواخر بودن. رفیق! پیله ی تنهاییم انقدر ضخیم شده که دیگه بیرون اومدن ازش کار من یکی نیست. تو می دونی. منم نگم تو می دونی. دلم تنگتونه. دلم تنگ اتاقای بی روح خوابگاه، تخت های فی رنگ و رو رفته، ماکارونی با طعم ببعیاتون و پچ پچ کردن با تو و الیه. 

+ ماجرای با طعم ببعی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گام نهم دل نوشته های عاشقانه حقیقی ترین های دلم Seawell حرفای ستاره دار* مطالب آموزنده فرانسه فارسی doctorwebsite mydatacenter.parsablog.com کهربا فان رنگ هوشمند وایت برد