معمولا اینجوریه که وقتی با مشکلی روبرو میشم خودم به تنهایی دنبال راه حل میگردم و اغلب تنهایی راه حل رو عملی میکنم. تا حالا که به این روش عمر گذروندم. فکر کنم این جور بار اومدم که کمتر سراغ راه حل های گروهی میرم یا شایدم به این دلیل که هیچ وقت نمی تونم به کسی اعتماد کامل داشته باشم. 

دوستی داشتم که هر وقت به یه مشکل بر میخورد، هر چند کوچک و دم دستی زود میرفت سراغ دیگران ازشون کمک می خواست. مثلا توی کار آزمایشگاهی سریع می رفت سراغ دانشجوهای دکتری رشته مون. یه بار سر همین قضیه با هم حرفمون شد. من بهش گفتم نیاز نبود کسی در جریان کارمون قرار بگیره و مثلا به این دلیل و به اون دلیل مشکل پیش اومده و احتمالا راه حل رو با کمی فکر کردن و سرچ پیدا می کردیم. کلافه و دلخور با لحنی حق به جانب داشتم برای دوست دیگه م ماجرا رو تعریف می کردم. دوست دوم خیلی خونسرد و همچین پیر دانا طور بهم گفت: خب اینم یه راه حله دیگه! 


حق با دوست دومم بود. اشتباه از من بود که فکر می کردم تنها راه حل یه مسئله روش همیشگی، پر هزینه و زمان بر و خسته کننده ی من بوده. از اون ماجرا یه درس گرفتم و اینکه اجازه بدم دست کم دیگران به روش خودشون مشکلاتشون رو حل کنن و کمتر سرزنششون کنم. این روزا با یادآوری تجربه ی گذشته به یه جمله رسیدم که برای خودم خیلی مهمه.

اینکه ما تصور کنیم دیگران باید حتما به روشی که ما درست می دونیم رفتار کنن و مسیر درست فقط همونه که توی ذهن ماست، نوعی جهالته و اصرار بر این جهالت نوعی جنایت. 

جنایت ظریف و موذی و کثیفی که می تونه به سادگی عمر آدمای اطرافمون ( یعنی با ارزش ترین دارایی شون) رو از بین ببره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مستر سئویاب نمایندگی بوتان در شیراز - فلاح زاده راهنمای خرید مبل - تختخواب و میز ناهارخوری من و ایمان و دوچرخه Maurice با محبت، عشق آغاز می شود. نوین سازه در جستجوی کوچ اشک سرخ