یک:
یکی از بزرگترین مهارت های زندگی، پذیرفتنه. پذیرفتن حقیقت به همون شکلی که هست، پذیرفتن اشتباه های گذشته، پذیرفتن مسیرهایی که باید برگشت، باید نیمه رها کرد.
دو:
گاهی انقدر جدی درباره ی کارایی که دوست دارم بتونم انجام بدم صحبت می کنم که انگار انجام شده. این وسط اگه کسی باور کنه و جدی بگیره و پیگیر باشه که روی ابرها سیر میکنم. با یکی صحبت کردم قرار شد ویزیتوری یه سری محصولات دست سازم رو انجام بده. انقدر جدی بحث میکردم راجع به میزان و کیفیت تولید که درباره ی کارگاه و کارگرام پرسید. مونده بودم چه جوری بگم بابا من خودمم و همین جفت دستام که قراره بذارم روی جفت زانوهام. همین!
سه:
بهش گفتم: ببین! خسته م. همه ی روحم خسته ست. روحم ضعیف شده.
چنان تشری بهم زد که از ترس سریع دست به کار شدم. خدا حفظشون کنه اینجور دوستا رو.
درباره این سایت